نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان ايرانيسم

فراماسونی_یهود_شیطان پرستی

فراماسونی_یهود_شیطان پرستی

نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان ايرانيسم

 

نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان ايرانيسم

 

نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان ايرانيسم/ ساخته دست نويسندگان و روشنفكران سرخورده ای است که با بهره گيري از این تفكر پوچ و غير علمي به تاريخ سازي و افسانه پردازيهاي آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه هاي فردوسي گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتي آيات مقدس قران سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده هاي رواني خود راتخليه کردند...

 

 

 

نژاد پرستي ، آريا ئيسم و پان ايرانيسم/ ساخته دست نويسندگان و روشنفكران سرخورده ای است که با بهره گيري از این تفكر پوچ و غير علمي به تاريخ سازي و افسانه پردازيهاي آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه هاي فردوسي گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتي آيات مقدس قران سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده هاي رواني خود راتخليه کردند...
 


مقدمه:
نژاد واژه اي است جهت متمايز نمودن افرادي كه داراي فنوتيپ و ويژگيهاي متفاوت بيولوژيكي مي باشند. 
مساله نژادبه عنوان يك مفهوم سياسي ـ اجتماعي در قرن نوزده مطرح گرديد. با اين مضمون كه افراد داراي فنوتيپ متفاوت ، از نظر هوش و استعداد نيز متفاوتند. 
اين مفهوم در دوره استعمار براي مشروعيت بخشيدن به استعمار و استثمار ملل غير اروپايي توسط اروپائيان ابزاري كارآمد بود. 
گروهبندي نژادها با بهره گيري از سه متد:
1ـ ژنوتيپ 
2ـ فنوتيپ 
3ـ ريشه هاي زبانشناختي 
صورت مي گيرد. 
1ـ ژنوتيپ : از نظرمكتب داروينيسم گروههاي داراي ژنهاي مشترك ، همنژاد محسوب مي گردند. از نظر علمي اين روش دقيقترين روش به حساب مي آيد ولي اختلاط بين اقوام و ملل و عدم امكان مطالعه تك تك افراد از نظر ژنتيكي ، باعث متزلزل شدن مفهوم نژاد از نظر ژنوتيپ شده است. 
در ضمن آزمايشات علمي نيز هيچگونه برتري خاصي را در گروه خاص ثابت نكرده است. 
2ـ فنوتيپ: در اين روش افراد را از نظر ريخت و قيافه و اندام ، رنگ پوست و مو و اندازه جمجمه سر و … بررسي مي كنند و گروهبنديهاي همچون سفيد پوست ، سياه پوست و …. پديد مي آيد . 
3ـ ريشه هاي زبانشناختي : در اين روش گروههايي كه داراي ريشه زباني واحد ميباشند هم نژاد فرض مي گردند مانند التصاقي زبانها ، تحليلي زبانها و هجائي زبانها و … 
ـ بحث نژاد آريا نيز از اينجا مطرح مي گردد كه در بخش مربوط به آريائيسم بدان خواهيم پرداخت . 
نژاد پرستي :
نژاد پرستي و رايسيسم گفتماني ايدئولوژيكي مبتني بر جداكردن گروهي از انسانها به جهت تفاوت نژادي شان و برتري قائل شدن براي برخي در مقابل بقيه آنان است . 
اين تفكر متضمن نفي ديگران و سركوب حس برابري خواهي آنان است و همچنانكه اشاره شد ابزاري جهت پيشبرد سياستهاي استعماري در آفريقا ، آسيا و …است . اين تفكر باعث مي شود كه گروه يا نژاد حاكم خود را اكثريت شمرده و طرف مقابل را هر چند كه ممكن است اكثريت واقعي هم باشند ، اقليت خوانده و تحميل زبان و فرهنگ و ارزشهاي خود را برطرف مقابل كاملا طبيعي و بديهي بداند. 
مسئله آپارتايد در آفريقاي جنوبي و آريائيسم و فاشيسم در ايران و اروپا از همين گفتمان نژاد پرستانه نشات گرفته است. 

آريائيسم و ريشه هاي تاريخي آن: 
در سال 1788 زبانشناسي بنام ‹‹‌جونز ››‌با مشاهده شباهتهايي ميان زبانهاي يوناني ، لاتيني ، آلماني و هندي ( سانسكريت ) آنان را از يك ريشه واحد دانست . 
در سال 1813 ‹‹‌توماس يونگ ››‌اين زبان مادر را زبان ‹‹‌هند و اروپائي ››‌ناميد و در نهايت ‹‹‌ماكس مولر ››‌آلماني در سال 1861 اقوامي را كه به اين زبان سخن مي گفتند ‹‹ آريايي ››‌خواند ولي در عين حال اذعان كرد كه اين اشتراكات زباني ميان اين اقوام هرگز به منزله وجود نژاد واحد نمي باشد و بيان داشت كه آريايي چيزي جز يك اصلاح زبانشناختي نيست و هرگز نمي توان سخنگويان اصلي به زبان آريايي را شناخت و يا خاستگاهشان را معلوم كرد . 
متاسفانه با وجود اينكه ابداع گر اين نام به عدم وجود نژاد آريايي تاكيد كرده بود ، اما انحراف بزرگ تاريخي بوقوع پيوست و برخي دانشمندان بدنبال پيداكردن خاستگاههاي اين قوم موهوم وجعلي درتاريخ پرداختند . ولي استنتاجهاي كاملا متناقض و بي پايه و اساس آنان در مورد خاستگاه اين قوم دليلي بر پوچي فرضيه نژادآريايي شد. 
‹‹‌بن فري ››‌آنان را از شمال درياي سياه ناحيه ميان خزر و دانوب انگاشت . 
‹‹ جي .سي . گنوك ››‌اصل آريائيان را بين درياي شمال و اورال دانست و ‹‹‌دي .سي . برينتون ››‌آنان را از اهالي آفريقاي شمالي خواند و نهايتا در سال 1892 ‹‹‌گوردون چايلد››‌روسيه جنوبي ، ‹‹‌كيف ››‌بالتيك ، ‹‹‌كوسينا ››‌شمال اروپا ، را بعنوان خاستگاه اصلي آرياييها معرفي كردند . 
در كل نزديك به صد مكان از چين و هند تا اسپانيا و از سيبري تا آفريقا بعنوان خاستگاه اصلي آرياييها معرفي شد كه از نظر علمي حتي در يك مورد هم درستي آنها تائيد نشد. 

آريائيسم و نازيسم ، ادعاها و تبعات تاريخي:
فرضيه وجود نژاد آريا مورد توجه ‹‹‌آرتور دوگوبينو ››‌سلطنت طلب اشراف سالار كه طرفدار پادشاهي ‹‹ اورلئان ›› ها بود ، قرار گرفت. 
او با بهره گيري از اين تفكر امتيازات ويژه طبقه اشراف را توجيه كرده و اشراف را از آرياييها دانسته و آنان را داراي نژاد و خون والا شمرد . 
شاگردان گوبينو از جمله ‹‹‌دولاپوژ ››‌و ‹‹‌آمون ›› با اندازه گيري جمجمه سرها سعي در اثبات فنوتيپ آرياييها نمودنداما شكست اين طرح از ابتدا مشخص بود چراكه اساسا مطرح كننده اين واژه ،‹‹ ماكس مولر›› ، آريا را صرفا يك واژه زبانشناختي مي دانسته است .
متاسفانه بدليل وجود جو خود پرستي و ديگر ستيزي ميان اروپائيان آن دوره تفكر وجود نژاد آريا زنده ماند و توسط يك انگليسي ژرمن پرست كه دچار بيماري رواني نيز بوده است ، بال و پر داده شد. 
اين فرد ‹‹‌هوستن استورات چمبرلن ››‌بود كه در سال 1916 به تابعيت آلمانها درآمده و در كتاب ‹‹‌پايه هاي قرن بيستم ››‌سعي در اثبات برتري نژادي آلمانيهاي به اصطلاح آريايي نموده و تمام مفاخر جهان از اسكندر گرفته تا گاليله و حتي حضرت عيسي(ع)را آلماني معرفي كرد. 
اين تفكر جنون آميز بقدري در اروپا رشد كرد كه برخي از انديشمندان ميزان شكست يا پيروزي يك ملت را در وجودتعداد افراد آريايي و خلوص خون آريايي در آنان دانستند . 
‹‹ ويل دورانت ››‌نويسنده و تاريخدان بزرگ جهان جواب اين ادعاهاي احمقانه را با مطرح كردن يك سوال پاسخ مي دهد:
«اگر تمدن و تمدن سازي كلا منحصر به آرياهاست پس تمدن عظيم چين و تمدن بزرگ سومر و ايلام و فرهنگ و معماري عظيم آزتكها و اينكاها و ماياها در آمريكا را چه كساني ساختند.آيا اينان نيزآريايي اند؟
در حاليكه ميدانيم چينيها هجائي زبان ، سومرها و ايلاميها التصاقي زبان و بابليها . آشوريها و مصريها سامي بوده اند . 
در زمان ايجاد تمدن عظيم آزتكها و اينكاها هم پاي هيچ اروپائي و به اصطلاح آريائي ديگري به امريكا نرسيده بود. 

تبعات تاريخي : 
در سال 1923 هيتلر چمبرلن را ملاقات كرده و تفكر برتري نژاد آريايي را باور نمود و با به تحرير در آوردن كتاب ‹‹‌نبرد من ››‌نازيسم و فاشيسم آلماني را پايه ريزي نمود . اين تفكر تبديل موتور محركه آلماني هاي متجاوز شد كه در جنگ جهاني اول شكست خورده بود و نيز وسيله اي جهت جبران سرخوردگيهاي حاصل از آن جنگ گرديد و در نهايت ناسيونال سوسياليسم آلماني احيا شده و ديكتاتوري نازيستي بزرگترين جنگ تاريخ بشر را در سال 1939 با حمله به كشورهاي همسايه آغاز كرد . تبعات اين جنگ ، نسل كشي ملل به اصطلاح غير آريائي ، قتل عام پنجاه ميليون انسان ، ويراني كل اروپا و بخش اعظم افريقا و آسيا و شكست و سركوب خود آريا پرستان آلماني گرديد آنان در نهايت بعنوان دشمنان بشريت در دادگاه جنايات جنگي محاكمه و مجازات گرديدند.

آريائيسم و فاشيسم در ايران : 
با وجود شكست سختي كه اين تفكر در اروپا متحمل شد متاسفانه باز به رشد خود در كشور ما ادامه داد و مورد حمايت و تشويق و تبليغ خاندان پهلوي ، لژهاي فراماسونري و احزاب ناسيوناليست افراطي و … گرديد. 
ريشه اين مساله به احساس حقارت و سرخوردگي ناشي از عقب ماندگي ايران در مقايسه با اروپائيان ، در ميان روشنفكران و نخبگان ايراني برمي گردد. به اين شكل كه آنان بجاي ريشه يابي و كشف علل واقعي عقب ماندگي كشور و پيدا كردن راه چاره براي آنها سعي در فرافكني ضعفها و شكستهاي ايرانيان نموده و گناه را بگردن اعراب و مغولها و تركهاي غير آريايي (و بالطبع غير متمدن انداخته) و با وصل كردن خود به اروپائيان و با بهره گيري از ايده نژاد آريا تقليد بي چون و چرا از آنان را تنها راه چاره دانسته و سركوب ديگر ملل غير فارس ايراني را يگانه راه اتحاد و ترقي ايران معرفي نمودند. 
نويسندگان و روشنفكران سرخورده با بهره گيري از اين تفكر پوچ و غير علمي به تاريخ سازي و افسانه پردازيهاي آريا محورانه پرداخته و در اين راه از افسانه هاي فردوسي گرفته تا نظرات جعلي اروپائيان و حتي آيات مقدس قران سوء استفاده كردند و با تحقير و سركوب ايرانيان غير فارس عقده هاي رواني خود راتخليه و ضعف و زبوني تاريخي شان را توجيه نمودند.

پان ايرانيسم:
قبلا اشاره شد كه شكل گيري تاريخ ايران برمدار آريا پرستي و نژاد گرائي باعث رشد پان فارسيسم و فاشيسم با نام جعلي پان ايرانيسم و ناسيوناليسم ايراني گرديد. نويسندگان و سياستمداراني همچون: دكترمحمود افشار ، كسروي ، تقي زاده ، جمال زاده ، اردشير جي ريپورتر ( جاسوس انگليس و معمار سلسله پهلوي ) و … با ايجاد لژهاي فرماسونري آريا ، كوروش و ….واحزابي چون ملت ، پان ايرانيست و بنيادهايي چون بنياد افشار ، بنياد پهلوي و …و نشر كتابهايي مانند ‹‹ زبان آذري باستان ››‌و ‹‹قتل اتابك ›› حركتي گسترده و برنامه ريزي شده را در جهت نابودي ديگر ملل و اقوام غير فارس ( به اصطلاح غيرآريائي ) آغاز نمودند.
در اينجا بشكل اجمالي تاريخچه يكي از اين احزابب نژاد پرست را بيان مي كنيم:
حزب پان ايرانيست:
در سال 1320 بعد از سقوط رضاخان در ايران عده اي از دانش آموزان تهراني از جمله محسن پزشكپور ، محمد رضا عاملي ، پرويز صفياري و …. با نام انجمن شروع به فعاليتهاي نژاد پرستانه نموده و با بهره گيري از خلاء موجود دست به حملات تروريستي و خشونت آميز عليه ديگر گروهها زدند. 
در پانزده شهريور ماه 1325 يكي از افراد اين حزب با انفجار بمب دستي خود ساخته اش، كشته مي شود. در سالروز مرگ او رئيس گروه ، محسن پزشكپور ، با قرائت پيما ن نامه اي كه به نام ‹‹‌فرمان رئيس ››‌معروف است ، فعاليت گروه را با نام حزب پان ايرانيست آغاز مي نمايد. 
با حمايتهاي فراوان خارجي و شخص شاه در داخل ، اين حزب دراركان قدرت پادشاهي ايران وارد شده و به ادعاي خود سعي در ايفاي رسالت خود در پيشگاه نژادايراني؟ و ‹‹‌نظام شاهنشاهي››‌مي نمايد كه از آن نمونه مي توان به دفاع سرسختانه اين حزب از اصول ششگانه شاه و معرفي نمودن شاه بعنوان ‹‹نظم اجتماعي ملت ايران›؟ (كه برپايه ايدئولوژي وآئين عميق انساني بناشده بود !؟) اشاره كرد. 
در سال 1353 به دستور شاه به حزب رستاخيز كه تنها حزب رسمي كشور معرفي شده بود ، مي پيوندند و در جريان انقلاب 1357 به تندروترين گروه ضدانقلابي بدل شده و انقلابيون را تجزيه طلب و عامل بيگانه معرفي مي كنند.
پس از پيروزي انقلاب به ظاهر توبه مي كنند ولي با شركت در كودتاي سال 1359 چهره واقعي خود را نمايان ساخته و از كشور فرار مي كنند. متاسفانه در سال 1370 درزمان زمامداري آقاي رفسنجاني امان نامه گرفته و با بازگشت به ايران فعاليتهاي فاشيستي خود را از سر مي گيرند. منبع مالي اين حزب طبق اسناد بدست آمده ساواك بوده كه بدستور شخص شاه تامين مي شده است . از نظر فكري اين حزب را حزبي ‹‹ نيمه فاشيست، طرفدار سلطنت ، مرتجعين ،زمينداران و مخالف مدرنيزم ›› دانسته اند.
حتي اسناد بدست آمده از سفارت آمريكا در ايران نيزاين حزب را يك حزب ‹‹ نئونازي ››‌معرفي مي كند كه خواهان تجاوز به همسايگان و تصرف سمرقند و بخارا ، خوارزم و قفقاز و تاجيكستان . چچن و تمام جمهوريهاي آسياي ميانه 
( كل سرزمينهاي ترك نشين بغير از تركيه ) و نيز بحرين بوده است . 
اين حزب اساسي ترين رسالت خود را گسترش زبان و فرهنگ فارسي و نابودي ديگر فرهنگها و زبانهاي بيگانه ( عربي ، تركي و…) مي داند.

اتحادي كه اين حزب و ديگر گروهها و افراد آرياپرست با فشار عليه تركها و كردها و اعراب براي ايران به ارمغان آورده بودند . در جريان حذف ديكتاتوري پهلوي از هم پاشيد و ايران را در مرز تجزيه قرار داد و در عمل ثابت كرد كه آريائيسم و پان ايرانيسم نتيجه اي جز جنگ و تفرقه و قتل عام فرهنگي ايرانيان به ارمغان نخواهد آورد.



منابع:http://www.turkmenlik.org/e1.htm
1ـ جامعه شناسي سياسي موريس دوورژه 
2ـ درسهاي تاريخ ويل دورانت
3ـ جامعه شناسي عقب ماندگي احد زرفروشان 
4ـ حزب پان ايرانيست علي اكبر رزمجو 
5ـ مكاتب ناسيوناليسم مونتسرات گيبرنا
6ـ فصلنامه تريبون شماره 6
7ـ دروازه قرن سكوت ناصر پور پيرار 
يازار:شامان تورك ائللي(رسول سواران




برچسب‌ها:
+ نوشته شده در  جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 21:24  توسط فرزاد